پیشخوان





خوشبختي را نمي توان وام گرفت . خوشبختي را نمي توان دزديد نمي توان خريد . پرنده ي سعادت ديگران را نمي توان به دام انداخت ، به خانه ي خويش آورد ، ودر قفسي محبوس كرد.
خوشبختي را در چنان هاله يي از رمزو راز فرو نبريم كه خود ، در مانده از شناختش شويم و چنان تعريف نكنيم كه گويي سيمرغي بايد تاآن را از قله ي قافي بياورد.خوشبختي عطر مختصر تفاهم است كه اينك در سراي تو پيچيده است .
خوشبختي را در چنان هاله يي از رمزو راز ، لوازم و شرايط ، اصول و قوانين پيچيده ي ادراك ناپذير فرو نبريم كه خود نيز درمانده در شناختش شويم ...زندگي ، بدون روزهاي بد نمي شود ؛ بدون روزهاي اشك و درد و خشم و غم . خوب است جاي كوچكي هم براي گريستن باز كنيم ؛ اين طور در گرفتاري هايمان غرق نشويم ، واز ياد نبريم كه قلب انسان ، بدون گريستن مي پوسد ؛و انسان ، بدون گريه ، سنگ مي شود .
عزيز من !بدون كمترين خجالت ، به پهناي صورت گريستن را دوست مي دارم ؛ گريستن به خاطر دردهايي كه نمي شناسي شان ، و درمان هاي دروغين . هرگز از كودكي خويش آن قدر فاصله مگير كه صداي فريادهاي شادمانه اش را نشنوي ، يا صداي گريه هاي مملو از گرسنگي و تشنگي اش را ...آه كه در كودكي ، چه بي خيالي بيمه كننده يي هست ، و چه نترسيدني از فردا ...
از کتاب  «چهل نامه کوتاه به همسرم» - نوشته نادر ابراهیمی

No comments:

Post a Comment